سلام خیلی عجیبه ................................ چه توقعی دارم! ...................................... ولی خوب ... .................................. دلم گرفته ........................... آقای بهمن پاشازداه متاسفانه فوت کرد ........................... خیلی حرف داشتم ولی نمی دونم چرا حوصله ندارم هوالطیف سلام توی این یه ساله .......................... وبلاگ قدیمیم رو به کسی بخشیدم که خیلی دوستش داشتم ........................... می خوام دوباره شروع کنم ............................... اینجار شهر منه پس به شهر من خوش اومدید! Welcome to Hibye City!
آدم هایی که یه روز بهم خیلی نزدیک بودن
حالا شاید هم نزدیک نبودن
ولی خوب بالاخره من رو زیاد می شناختن!
چرا فکر می کنم همه کسایی که من رو می شناختن
باید همیشه به یادم باشن؟
حداقل از یه نفر توقع نداشتم انقد من رو راحت فراموش کنه
حتی حرف زدن هم برام سخت شده
باورت می شه؟
منی که از صبح تا شب فکم یه دقیقه هم از کار نمی افتاد
تو اتاق ساکتم نشستم
سرم تو لپ تاب
جواب احوال پرسی مراجعین رو هم به زور می دم
شاید شما آقای پاشازاده رو نشناسید
شاید خیلی های دیگه هم نشناسنش
آقای پاشازاده همسایه ما بود
سنی هم نداشت
باتزی قلبش بهش رکب زد
آدم خوبی بود
از فوت یه آدم خوب متاسفم
بعد از فارغ التحصیلیم
اتفاقاتی برام افتاد که باعث شدن
تغییر کنم
پوست بندازم
پا گذاشتن توی جامعه ای که توی مدت تحصیلم ازش دور بودم
برام مشکلات زیادی داشت
هر چند اون وبلاگم رو خیلی دوست داشتم
شایدم بعضی وقتها از کارم پشیمون می شدم
ولی حالا که اون دوست از بین ما رفته ....
از نظرات آدمی بنویسم که تغییر کرده
توی مدت این یه سال
چیزهایی دیده
که توی تمام بیست و دو سال قبلی زندگیش ندیده بود
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |