Welcome to Hibye City












سلام

خیلی عجیبه
آدم هایی که یه روز بهم خیلی نزدیک بودن
حالا شاید هم نزدیک نبودن
ولی خوب بالاخره من رو زیاد می شناختن!

................................

چه توقعی دارم!
چرا فکر می کنم همه کسایی که من رو می شناختن
باید همیشه به یادم باشن؟

......................................

ولی خوب ...
حداقل از یه نفر توقع نداشتم انقد من رو راحت فراموش کنه

..................................

دلم گرفته
حتی حرف زدن هم برام سخت شده
باورت می شه؟
منی که از صبح تا شب فکم یه دقیقه هم از کار نمی افتاد
تو اتاق ساکتم نشستم
سرم تو لپ تاب
جواب احوال پرسی مراجعین رو هم به زور می دم

...........................

آقای بهمن پاشازداه متاسفانه فوت کرد
شاید شما آقای پاشازاده رو نشناسید
شاید خیلی های دیگه هم نشناسنش
آقای پاشازاده همسایه ما بود
سنی هم نداشت
باتزی قلبش بهش رکب زد
آدم خوبی بود
از فوت یه آدم خوب متاسفم

...........................

خیلی حرف داشتم ولی نمی دونم چرا حوصله ندارم

 

 


نوشته شده در جمعه 90/1/19ساعت 1:33 صبح توسط م.ک. نظرات ( ) | |

هوالطیف

سلام

توی این یه ساله
بعد از فارغ التحصیلیم
اتفاقاتی برام افتاد که باعث شدن
تغییر کنم
پوست بندازم
پا گذاشتن توی جامعه ای که توی مدت تحصیلم ازش دور بودم
برام مشکلات زیادی داشت

..........................

وبلاگ قدیمیم رو به کسی بخشیدم که خیلی دوستش داشتم
هر چند اون وبلاگم رو خیلی دوست داشتم
شایدم بعضی وقتها از کارم پشیمون می شدم
ولی حالا که اون دوست از بین ما رفته ....

...........................

می خوام دوباره شروع کنم
از نظرات آدمی بنویسم که تغییر کرده
توی مدت این یه سال
چیزهایی دیده
که توی تمام بیست و دو سال قبلی زندگیش ندیده بود

...............................

اینجار شهر منه

پس به شهر من خوش اومدید!

Welcome to Hibye City!


نوشته شده در جمعه 90/1/19ساعت 1:20 صبح توسط م.ک. نظرات ( ) | |

<   <<   6   7      


قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت