سفارش تبلیغ
صبا ویژن
Welcome to Hibye City












سلام

 

قرار نبود هر روز بیام اینجا
بنویسم حالم بده
ولی امروز صبح
بعد از همه دعواهای دیشب
از خواب پریدن ساعت 3
جلوی در اورژانس بیمارستانمون
چند نفر داشتن خودشون رو می زدند
مادرشون مرده بود

.................................

روم رو برگردوندم
اصلا دلم نمی خواست نگاه کنم
اصلا نمی خواستم ببینم به اونها چی می گذره

...............................

یاد مامانم افتاد
که مریض تو خونه افتاده
تنم لرزید
انقد حالم بد شد که ...

...........................

فکر می کردم
بعد از چند ماه برام عادی شه
ولی گریه آدم های عزیز از دست داده
برام عادی نشد

..........................

حالم بده
حالم واقعا بده
دلم می خواد گریه کنم
اما نمی تونم
بغض گلوم رو گرفته

........................

احساس می کنم دارم خفه می شم خدا

خدا

حالم خیلی بده


نوشته شده در یکشنبه 90/1/21ساعت 9:18 عصر توسط م.ک. نظرات ( ) | |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت